تبلیغات
تبلیغات
جای تبلیغ شما خالیست . . .
نوشته شده توسط : محمد حسین

آهی کشید غمزده پیری سپید موی

افکند صبحگاه ،در آیینه چون نگآه

در لابلای موی چو کافور خویش دید

یک تار مو سیاه!

 

 

 

در خاطراط تیره وتاریک خود دوید.

سی سال پیش ،نیز،در آیینه دیده بود:

یک تار مو سپید!

 

 

 

اشکی به روی آیینه افتاد و ناگهان

بگریست های های !

 

 

 

هر قطرهای که بر رخ آیینه می چکید

در کام موج ، ضجه ی مرگ غریق را

از دور می شنید.

 

 

 

می رفت باز در دل دریا به جست و جو

در آب های تیره ی اعماق خفته بود:

یک مشت آرزو...!


 

طوفان فرونشست ، ولی دیدگان پیر

 

 

دریای خاطرات زمان گذشته بود

 

 

 

دستی به موی خویش فرو برد وگفت: وای!

 

 

 

در دیدگان مضطربش اشک حلقه زد.

 





:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار فریدون مشیری , ,
:: برچسب‌ها: اشعار , اشعار فریدون مشیری , شعر دریا , شعر دریا از فریدون مشیری , ,
:: بازدید از این مطلب : 161
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : دو شنبه 28 فروردين 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: