تبلیغات
تبلیغات
جای تبلیغ شما خالیست . . .
نوشته شده توسط : محمد حسین
در دین اسلام نیز شهید به کسی گفته می‌شود که در راه دین خود کشته می‌شود که حس وطن دوستی و دفاع از مرز و بوم نیز جزئی از دین محسوب می‌شود و در ایران واژه شهید بعد ازانقلاب اسلامی نمود بیشتری پیدا کرد از شهدایی که در طول انقلاب اسلامی به شهادت رسیدند تا شهدای عملیات‌های در گیری با اشرار و قاچاقچیان در شرق کشور و کلمه شهید دارای تقدس خاصی ست که در دین اسلام کسی که به شهادت رسیده طی احکام خاصی نیاز به غسل وکفن نیز ندارد و حتی در بعضی احادیث و روایات از محمد پیامبر اسلام و امامان شیعه بدون هیچ سوال و جوابی جز حق ناس وارد بهشت می‌شوند.

 

 

مسلمانان بطور عام حمزه عموی یامبر اسلام را سیدالشهدا (سرور شهیدان) میدانند و شیعیان به طور خاص این لقب را به امام سوم خود، حسین بن علی نیز نسبت می‌دهند.




:: موضوعات مرتبط: معرفی , معرفی و وصیت نامه ی شهدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 156
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 ارديبهشت 1386 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد حسین

الله اكبر

اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهيد ان علياً ولي الله

خداوندا فقط مي‌خواهم شهيد شوم شهيد در راه تو، خدايا مرا بپذير و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزي شهادت مي‌خواهم كه از همه چيز خبري هست الا شهادت، ولي خداوندا تو صاحب همه چيز و همه كس هستي و قادر توانايي، اي خداوند كريم و رحيم و بخشنده، تو كرمي كن، لطفي بفرما، مرا شهيد راه خودت قرار ده. با تمام وجود درك كردم عشق واقعي تويي و عشق شهادت بهترين راه براي دست يافتن به اين عشق.

نمي‌دانم چه بايد كرد، فقط مي‌دانم زندگي در اين دنيا بسيار سخت مي‌باشد. واقعاً جايي براي خودم نمي‌يابم هر موقع آماده مي‌شوم چند كلمه‌اي بنويسم، آنقدر حرف دارم كه نمي‌دانم كدام را بنويسم، از درد دنيا، از دوري شهدا، از سختي زندگي دنيايي، از درد دست خالي بودن براي فرداي آن دنيا، هزاران هزار حرف ديگر، كه در يك كلام، اگر نبود اميد به حضرت حق، واقعاً چه بايد مي‌كرديم. اگر سخت است، خدا را داريم اگر در سپاه هستيم، خدا را داريم اگر درد دوري از شهداي عزيز را داريم، خدا داريم. اي خداي شهدا، اي خداي حسين، اي خداي فاطمة زهرا(س)، بندگي خود را عطا بفرما و در راه خودت شهيدم كن، اي خدا يا رب العالمين.

راستي چه بگويم، سينه‌ام از دوري دوستان سفر كرده از درد ديگر تحمل ندارد. خداوندا تو كمك كن. چه كنم فقط و فقط به اميد و لطف حضرت تو اميدوار هستم. خداوندا خود مي‌دانم بد بودم و چه كردم كه از كاروان دوستان شهيدم عقب مانده‌ام و دوران سخت را بايد تحمل كنم. اي خداي كريم، اي خداي عزيز و اي رحيم و كريم، تو كمك كن به جمع دوستان شهيدم بپيوندم.

گرچه بدم ولي خدا تو رحم كن و كمك كن. بدي مرا مي‌بيني، دوست دارم بنده باشم، بندگي‌ام را ببين. اي خداي بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا مي‌كنم، از روي سركشي نيست. بلكه از روي ناداني مي‌باشد. خداوندا من بسيار در سختي هستم، چون هر چه فكر مي‌كنم، مي‌بينم چه چيز خوب و چه رحمت بزرگي از دست دادم. ولي خداي كريم، باز اميد به لطف و بزرگي تو دارم. خداوندا تو توانايي. اي حضرت حق، خودت دستم را بگير، نجاتم بده از دوري شهدا، كار خوب نكردن، بندة خوب نبود،... ديگر...

حضرت حق، اميد تو اگر نبود پس چه؟ آيا من هم در آن صف بودم. ولي چه روزهاي خوشي بود وقتي به عكس نگاه مي‌كنم. از درد سختي كه تمام وجودم را مي‌گيرد ديگر تحمل ديدن را ندارم. دوران لطف بي‌منتهاي حضرت حق، واي من بودم نفهميدم، واي من هستم كه بايد سختي دوران را طي كنم. الله اكبر خداوندا خودت كمك كن خداوندا تو را به خون شهداي عزيز و همة بندگان خوبت قسم مي‌دهم، شهادت را در همين دوران نصيب بفرماييد و توفيق‌ام بده هر چه زودتر به دوستان شهيدم برسم، انشاء الله تعالي.

منزل ظهر جمعه 6/4/82

 بــه پايان آمد اين دفتر                  حكايت همچنان باقی است



:: موضوعات مرتبط: معرفی , معرفی و وصیت نامه ی شهدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 166
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد حسین

بسم رب العرش العزیز

 

اگر زخون دلم بوی عشق می آید        عجب مدار که همدرد نافه ختنم

با سلام و درود بی پایان بر منجی عالم بشریت حضرت ولی عصر(عج)ودرود بر شهیدان و بر بازماندگان شهدا و بنام پروردگاری که رحمن واسعه اش سراسر عالم وجود را در بر گرفته است و بنام خالقی که رحمان است و رحیم،قهار است و غفور،قوی است و رئوف،علیم است و حلیم و به نام خالقی که به ما توان داد تا در راه رضایتش دم برآوریم و دم فروبریم و بنام پروردگاری که اسوه ای از سلاله پاک رسولان را برانگیخت تا کاروان در ظلمت فرو رفته گان در وادی ستم به سر منزل نجات هدایت کند.

یکسال قبل دیوان های شعر همه به ناله آمد،سنگفرش خیابانی که هردم قذم های مصمم مردان پر خروش را بر سینه خود احساس می کرد اکنون در سوگ شهادتشان در کربلای شلمچه  دیگر طنین پای هیچ عابری از آن ها را نمی شنود.

آری 19 دی ماه تاریخ حماسه ای نو را قلم زد و بدین سان پیکر خونین جوانانی که باید تا قامتی چون آنان قد بر افرازد و صبری عظیم باید تا چهره های رنجور و صبور از طاعت و اطاعت تقوای الهی شان را بار دیگر در کلاسهای درس ومیدان های نبردودر مسجد و محراب بپروراندحالرنج مادر،زخم پدر،اشک خواهر وبرادر و کوله باری از رنج و تنهایی که بر پیکر همسران جوانشان سنگینی می کند بماند.اما این همه درد جان آزار را در پیشگاه خداوند این شهیدان  وخداوند آنانکه پیام این شهیدان را فریاد دارند . برای رضایتش می خریم تااسلام این  نهال تازه سر برداشته از خاک ایران را تحمل ایستادن بخشیم و در این رهگذر ما را همان بس تا باخدایشان و خدای این انقلاب راز ونیاز کنیم.

من عاشق بهشت بوده ام که حالا در جهنم افتاده ام ودر بهشت میزیستم که جهنم در دلم افتاد من که می خواستم برای خود بهشت سازم اینک در جهنم می سوزم.آتشی در دلم افتاده است که  جانم را به اشتعال کشیده است.و من متحیراز بازی روزگار می سوزم و می سازم.در وجودم قیامتی برپا شده است دلم فرمان عقلم را نمی برد.این فرمان آرامش می دهد و آن شورشی را می آفریند و خدا می داند که در این میانه من چه می کشم و چه ها که نمی کشم ومن که در روز بدنیا آمده ام اینک شیفته شب شده ام ودر سرزمین سیاه شب در بدر به دنبال ستاره ای آشنا می گردم وجنجال درونم همچنان ادامه دارد دستهایم تا سر سحر بسوی آسمان بلند است پنداری که می خواهد در ستاره های بیاویزند واز زمین بگریزند و پاهایم که ایستادن را ازیاد برده اند چنان تا طلوع سپیدی می دوند که انگار می خواهند از تنم جدا شوند.و قلبم مدام چون پتک بر دیوار سینه ام می کوبد تا شاید راه گریزی بیابدو چشمهایم از گرمای آتش درونم خیس عرق می شوند و چون بارانی می بارند تا خورشید که در من خانه کرده است خاموش شود.



:: موضوعات مرتبط: معرفی , معرفی و وصیت نامه ی شهدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 158
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد حسین

 

شهید مجید ارجمندی در تاریخ 28/6/1350 در تهران و در یک خانواده مذهبی متولد شده و از همان کودکی با نوای روح بخش قرآن و تحت مراقبت های خانواده از هرگونه انحراف و تماس بادوستان ناباب بدور بود و با توجه خانواده در مدارس مذهبی شروع به تحصیل کرد و باتوجه به هوش و استعدادی که داشت همیشه جزء شاگردان رتبه بالای کلاس بود در دوران انقلاب اکثرا دستش در دست پدر بود و به همراه او در برنامه ها و مجالس شرکت داشت و اثر همین مجالس بود که در روح بزرگ او جای گرفته و اورا عاشق به اسلام و امام حسین (ع) وکربلا کرده بود.

باگذشت زمان که شخصیت وی شکل می گرفت اعتقاد و ایمان او نسبن به اسلام سخت تر و استوار تر می گردید.

مجید اهل پر حرفی نبود و مرد عمل بود و کسی بود که به گفته یکی از مربیانش همیشه طرح نو در سر داشت و کسی بود که خط میداد و به هر خطی وارد نمی شد.

به حرف ها توجه کامل داشت وهمیشه با صبر و حوصله زیاد به تمام صحبت ها گوش میداد وبعد در حد دوکلام خلاصه و مختصر جواب می گفت وروحش بزرگ بود و آن روح در کالبد کوچک او قرار نداشت او فکری باز و بینشی صحیح داشت و همیشه مسائل را از دیدگاه خدا و اصلاح و مکتب می نگریست در درون چیزی داشت که نمی توانست آن را برای هرکس بیان کند و کمتر به درون و دل او پی برده بودند.

مجید انسانی آرام ،متین،باوقار،با اخلاص و پاک بود همه کس اورا نشنا خته واو خود را کمتر به دیگران شناسانده بود به واجبات دین توجه زیادی داشت به مستحبات عمل می کرد.

بی دلیل و بی توجه از کنار مسائل گذر نمی کرد.

نماز جمعه و دعای کمیل و زیارت بهشت زهرایش کتر ترک می شد  و همین ها بود که معرفت الی الله را در دلش رویانیده بود،اهل عاطفه و محبت بود از او کسی بدی ندیده بود.همیشه برای کمک ب دیگران و همدردی با آنها آماده بود  و پیش قدم بود از حرف هایی خلاف مصلحت انقلاب و اسلام بود به شدت ناراحت می شد وهمیشه از آن مجالس دوری می کرد  و همیشه نصیحت به دوری از این حرفهاو مجالس می کرد .

اهل مطالعه بود اوقات خود را به بطالت نمی گذرانید.

اکثرا بعد از فراق درس و مدرسه یه حوزه می رفت و به درس حوزه علاقه زیاد داشت تا جایی که تصمیم داشت در حوزه درس بخواند و درس را رها کند و در این رابطه خوابی دیده بود  که این خواب را امام جماعت مسجد محل که در این خانه رفت و آمد داشت بعد از شهادتش برای خانواده او تعریف کرده بود.

ایشان تعریف کردند مجید در مسجد مرا دیدوگفت حضرت ابا عبدالله را در خواب دیده که به او گفته به جمع ما وارد شو و این همان عشق و علاقه و ارتباطی بود که مجید دردرون داشت وهمه از آن بی خبر بودند و بالاخره نیز به آرزوی خود رسید مجید در حدود سال سوم راهنمایی بود که همچون عاشقان دیگر عزم جبهه کرد ولی به علت کمی سن و جثه با رتن او موافقت نشد  و بالاخره در سال اول دبیرستان تحت تعلیم و آموزش نظامی قرار گرفت و در بهمن سال 64 به جبه ازام شد و تا اواخر اسفند اولین ماموریت خودرا به پایان رسانید و به تهزان باز گشت. ولی باید گفت عاشق شدن خیلی سخت است و به انتظار نشستن سختتر او با آن روح بزرگ که سراسر همدردی و همیاری بود نتوانست همرزمان خود را تنها بگذارد و در اواسط فروردین برای بار دوم به جبهه اعزام شد و در خرداد برای امتحانات آخر سال حاضر شد با استعداد و هوش سراری که داشت در شهریور ماه کارنامه قبولی را برای خانواده به ارمغان آورد.

ودر همین دوران سه ماهه بود که از طرف پایگاه آموزش دیگری برای وی و همرزمانش در نظر گرفته بودند شرکت کرده بعد از پایان دوره آموزشی  وپایان امتحانات بار دیگر در مهرماه 65 عازم جبهه شد.

در نامه هیش همیش توجه به اسلام،انقلاب ،شهدا و خانواده شهدا صبر در مصائب و جداییها تاکید داشت.

بالاخره سه آرزویی که مدت ها در دل پاکش پرورانده شده بود نائل آمد و با پیکری خونین به بنشیند.

خلعت زیبا                                         ورشید   این

هدتی                                              سرباز سلام

به قامت رسا                                       برازنده باد




:: موضوعات مرتبط: معرفی , معرفی و وصیت نامه ی شهدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 291
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 ارديبهشت 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : محمد حسین

هر وقت از دنیا دلت گرفت،سری به شهدا حتما بزن...



:: موضوعات مرتبط: معرفی و وصیت نامه ی شهدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 166
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 29 فروردين 1398 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد